معراجمعراج، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

معراج

اغاز16هفتگی

سلام مامانی امروز ١٦ هفته که ما با هم اشنا شدیم من مامانی وتو نی نی وخدایی که من تو را ازش هدیه گرفتم وازش می خوام که تا اخرش با ما باشه و من عاشقانه به امید ان روزی که صورت ناز و معصومتو ببینم مینشینم . مامانی این چند وقت نیومدم به وبلاگت چون بابایی بودش و من همه روزها  رو با اون سر کردم و مامانی اینا رفته بودند مشهد و یه عالمه سوغاتی برای نی نی ناز نازی من اورده بودند البته برای مامانی هم اورده بودند ولی برای شما بیشتر ... فدات بشم مامانی که مثل ماهی کوچولو تو دلم تاب میخوری البته مامانی دیروز تا حالا فکر میکنم سردت شده داری یه زره اذیت میشی بمیرم تقصیر من هست که با مامانی اینا رفتم باغ و سردم شده بود .ببخشید عزیزم ...
7 آبان 1390

بابایی داره میاد

از حضار گرامی معذرت میخواهم که تاپیک تکراری مینویسم اخه بابایی ما هی میاد هی میره سلام نی نی خودم بابایی داره میاد وبایه دل تنگ برای نینی خودش که چند وقته ندیدتش بمیرم الهی که ما باید همیشه در فراق باشیم البته من یه خرده ازش دلگیرم چون 2روزه دیر کرده البته بخاطر کارشون که سنگین بوده ولی خوب ما چی مامانی امیدوارم که همیشه بابایی سالم باشه وبتونه کار کنه اخه نی نی ما در اینده خیلی توقع داره اونوقت بابایی گرامی باید جوابگو باشه اشکالی نداره نی نی سالم باشه تمام دنیا رو فداش میکنیم عزیزم حدود 2هفته ای حرکت های ارامتو احساس میکنم ولی دیشب یه کم شدید تر بود فکر کنم بزرگ شدی اخه شب ها فقط 2ساعتی حرکت میکنی مامانی ولی مثل م...
4 آبان 1390

مبین

سلام مامانی عزیزم کی میشه که به دنیا بیای دیروز رفتیم خونه خاله هما که دخترش زایمان کرده بود چقدر شیرین بود اسمشم مبین بود تازه چند روز بود چشم به افتاب باز کرده بود وای چقدر ارزو میکردم کاش نی نی منم الان اینجا بود درست بود که پیشم بود ولی... خوب بلاخره باید ٩ماه بگذره منم صبر میکنم تا٦ماه دیگه انشاالاه که بسلامتی میگذره دوست دارم دلیل وجودمی ...
19 مهر 1390

جز تو کی میتونه عزیز من باشه

سلام گلم دیروز بعد از چند وقت با مامانی زهرا رفتیم بیرون و کلی خوش گذشت و برا نوه ی گلشون که انقدر ذوق دارن چند تا عروسک خریدن مامانی اخه تو اولین نوه خانواده ما هستی و خیلی دوست دارن ولی مامان وبابای بابایی در قید حیات نیستند واز خدا براشون طلب مغفرت میکنیم و میدونم که اونها هم منتظر دیدن نوه عزیزشون هستن انشاالاه... حالا سعی میکنم عکس عروسکاتو بزارم تا ببینی ...   ...
18 مهر 1390

بدون عنوان

سلام نی نی ناز و مهربونم فدات بشم عزیزم دیروز جمعه بود و ما رفتیم به باغ پدر جون از اینکه بابایی نبود اصلا خوش نگذشت ولی بخاطر اینکه به نی نی خوش بگذره من خوشحال بودم و راضی مامانی از وقتی که اومدی من دیگه احساس تنهایی نمیکنم و از خدا میخوام که صحیح وسالم برام بمونی .بابایی هم که دقیقه به دقیقه ما رو امار میگرفت دوست داشت کنارمون باشه بمیرم براش که کارش ایجاب میکنه که کنار ما نباشه انشالاه با اومدن نی نی عزیزمون درست میشه ولی در کل دیروز خوش گذشت ولی غروب دردناکی داشت ...
16 مهر 1390

هفته13

سلام مامانی قربونت برم دیگه داری کم کم  بزرگ میشی یک سوم از دوره ٩ماهه زندگی تو دنیای تاریکت تو شکم مامانی طی شده و امیدوارم ٢تا ٣ماهه دیگه رو هم بسلامتی طی کنی.مامانی درسته که میگن از٥ماهگی حرکت بچه معلومه ولی دیروز وقتی خوابیده بودم احساس کردم یه چیزی تکون خورد و اون به نظرم نی نی شیطونم بود معلومه که خیلی شیطون هستی فدات شم مامانی عزیزم میدونم که هرچی بیشتر میشه احساسم بهت بیشتر میشه و در اینده نزدیک که تازه با تکون خوردنت میگی منم هستم منم وجود دارم واونوقته که من با اغوشه باز پذیرای وجود نازنینتم ...
13 مهر 1390

سال تحصیلی مامانی

سلام مامانی عزیزم مامانی الان ترم ٥دانشگاه هست وبا وجود اینکه باید در انتخاب واحدم حداقل ١٩واحد بردارم به خاطر گل روی شما ١٢ تا برداشتم که زیاد اذیت نشیم اخه من کلاسم نمیرم ولی انشالاه کم کم میخونم تا برا امتحانات اماده باشم و گلم هم اذیت نشه .قربونت برم با مامانی تا الان راه اومدی بقیه اش رو هم راه بیا فدات شم که من این چند ترمم رو بگذرونم . عزیزم بابایی مخالفت میکرد وراضی نبود ولی من قول دادم که مشکلی پیش نمیاد.پس کمکم کن اخه دانشگاهم تو یه منطقه سردسیره و دی ماه برف وباران زیادی داره و١ساعتم با خونمون راهه ولی پارسال که برف زیادی نیومد انشالاه بسلامتی طی میشه وبابایی کمکمون میکنه ...
11 مهر 1390

من اومدم دوباره

سلام عزیز دلم وای ی ی ی ی ی که چقدر دلم لک زده بود بیام و برات بنویسم شرمنده مامانی که نتونستم این چند وقت بیام اخه ماجراهای زیادی اتفاق افتاد که بهتره نگم چون روزای بدی بود وباعث تداعی خاطرات بد میشه برام فقط اتفاقای خوب رو برات میگم : رفتن به عروسی و کلی خوش گذشتن رفتن به دکتر و انجام سونو و دیدن نی نی ٢سانتی وشنیدن صدای قلب مهربونش به همراه بابایی مهربونترش مامانی رو حسابهای خودم امروز وارد هفته ١٣ شدی ولی سونو میگه وارد هفته١١ شدی ولی از اونجایی که من دوست دارم زود بزرگ بشی وبسلامتی بیای پیش مامانی همون ١٣ رو حساب میکنم مامانی دیدن بابایی برامون غنیمته ولی از اونجایی که بابایی به مدت ٢هفته کنارمون بود ما خیلی خوشحا...
9 مهر 1390

کمکم کنین

سلام جیگر طلای مادر خوبی چه خبرا منو باید ببخشی که چند روزی نتونستم بیام باهات حرف بزنم اخه یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم مامانی زیاد طول نمیکشه اخه دختر خاله های مامانی دانشجو هستن و کم کم باید رفع زحمت کنن بخاطر همین حالا پشت سر هم مهمونی داریم البته ٣تا کنکوری هم داریم ٢کارشناسی و١ارشد انشالاه که موفق میشن ...ما هم هنوز در خم ١کوچه باید بریم ترم پنج... خوب مامانی این روز ها همش بهت فکر میکنم حس خوبی دارم اصلا پشیمون نیستم ولی برام یه دوراهی پیش اومده که از خاله ها میخوام کمکم کنن؟؟؟ من اصفهان هستم و شوهرم تهران حالا شرایط درست شده که من برم باهاش ایا فکر میکنین من برم با اینکه باردارم یا صبر کنم تا زایمانم که ف...
23 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معراج می باشد