معراجمعراج، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

معراج

ورودت به هفته33

سلام مامانی ورودت به هفته 33 تبریک میگم یه جورایی دیگه داره تموم میشه و انتظار من به اتمام میرسه ... مامانی مواظب خودت باش که بسلامتی بیای پیشم مشتاقانه ارزوی دیدنت رو دارم دوست دارم گلم مامانی بابایی دوباره میره تهران به مدت 1هفته عزیزم مواظب باش که تا بابایی نیومده یه موقع اتفاقی نیافته فدات بشم  مامانی وجودمی اینم عکست تو دل مامانی ...
30 بهمن 1390

هفته 32

معراجم ورودتو به هفته 32 بارداری تبریک میگم و دست و پاهای کوچولوت رو دارم حس میکنم که بزرگ شده و یه کم برام سخت میشه و با ارزوی دیدن روی ماهت همه چیز فراموش میشه مامانی دوست دارم انشالاه که همه چیز زود و به بهترین وجه میگذرد....                                      اینم عکس نی نی در هفته 32 زندگی تو شکم مامانی.... ...
23 بهمن 1390

بدون عنوان

بعد از 1هفته شوک کم کم دارم باورش میکنم اتفاق خوبی نبود نمیدونم  شاید حکمتی داشته ولی خوب ناشکری میشه بیشتر من ناراضی باشم البته که نی نی با نی نی فرقی نمیکنه ولی برا مامانای وبلاگ نویس که با نی نی هاشون هر روز در ارتباط هستن جالب نیست ولی از امروز من باید با پسرم حرف بزنم باور کنید احساس میکنم دختری داشتم که الان ندارم و گریه ام میافته انشالاه حالم خوب میشه اخه برا پسری هم خوب نیست من ناراحت باشم اصلا گیج شدیم خوب کاری نمیشه کرد خدا را شکر که سالمه اگه دکتر میخواست خدایی نکرده خبره بدی بده چیکار میکردیم اینکه اشکالی نداره حالا معراج من باید سرویس خواب سفید صورتی داشته باشه چون اصلا امکان تعویض سرویسش نیست ولی خوب همه چیز ...
23 بهمن 1390

شوک بارداری من

سلام دوستای عزیز با رفتن به دکتر در ماه ٨وسونو جدید دکتر گفت بچه پسره الان در هفته ٣١ بفهمی دختر کوچولوت تبدیل به پسر شده حس خوبی نیست ولی بابایی منو دلداری میده میگه شاید حکمتی داشته نمیدونم حالا اگه وقت داشتم و حالم خوب شد وبلاگ رو تغییر میدهم ولی خداراشکر که بچه سالمه ...
19 بهمن 1390

هفته 30

سلام به خانوم گلی مامانی بخاطر این بهت گفتم خانومی چون دارم هر روز بزرگ شدنت رو احساس میکنم .صبح بابایی اومده بود کنار من و دستش رو شکمم گذاشت شما هم یه لگد جانانه ای زدی ٢تاییمون تعجب کردیم و کلی خندیدیم فدات بشم مامانی مامانی هر شب هنگام خواب یه دور بارداری و اخر بارداری که چه اتفاقی میافته رو مرور میکنم یه کم نگرانم که چی میشه من نمیدونم چی در انتظارمه زایمانم کی میشه و.......انشالاه همه چی به سلامتی طی میشه و با خودم میگم من که اولین نفر نیستم که میخواد زایمان کنه خدا بزرگه مامانی دعا کن برا هر دومون که بسلامتی این چند هفته باقی مانده رو به بهترین وجه طی کنیم.. ...
10 بهمن 1390

هفته29

سلام پرنسس مامان قربونت برم ورودتو به هفته٢٩تبریک میگم مامانی این هفته نیازهای شما و من بیشتر میشه مخصوصا اسیدفولیک اهن کلسیم وویتامینc خوب دیگه خانومی داره بزرگ میشه ونیازهای نی نی هم بیشتر میشه فدات بشم مامان مامانی بابایی هم کنارمونه ولی این چند روز تو هیئت کار میکنه انشالاه اجرش با ائمه ای که براشون جون میده باشه... این روزا مامانی داره سنگین تر میشه و سخت تر میشه ولی به شوق نینی گولوی نازنازی من تحمل میکنم مامانی ازمایشاتم هم خوب بوده و خدارا شکر خطری نیست... ...
2 بهمن 1390

هفته28

سلام مامانی ورودتو به هفته28تبریک میگم مامانی نی نی دوستم خاله زینب که با من2ماه فاصله داشت به دنیا اومد مامانی بعضی وقتها فکر میکنم که چه جوری باهات روبرو میشم فکر میکنم هفته اول رو فقط گریه کنم از خوشحالی نمیدونم شاید... مامانی بابایی هم صبرش داره تموم میشه و همش میگه کاش تو بغلم بود و فقط قربون صدقه ات میره نفسم بابایی خیلی مهربونی داری بهت حسودیم میشه با وجود اینکه خودم بهترین بابای دنیا رو دارم ... مامانی بابایی من که پدرجون شماست همش میگه کاش الان عید بود ولی نمیگه چرا ولی واضحه برای دیدن اولین نوه اش انتظار میکشه ... دایی مجیدم میاد تو اتاقت و وسایلت رو جابه جا میکنه صدای همه عروسک هات رو در میاره و گهواره یک...
26 دی 1390

بدون عنوان

سلام به نفس مامان فدات بشم مامانی که داری روز به روز بزرگتر میشی مامانی اون لگدهای کوچیکت رو که تا ٢ماه پیش میزدی دیگه نمیزنی وبزرگ شدی فقط خودت رو تکون میدی قربون اون بدن کوچولوت برم عزیزم  مامانی باید بگم بابایی سفر اخرش رو به تهران شروع کرد و انشالاه هفته اینده میاد یعنی قول داده من تو ماه ٨که رفتم دیگه نره تهران انشاالاه مامانی برا بابایی دعا کن کار تهرانش سخته و بخاطر کمر دردش دکتر بهش گفته شغلتو عوض کن و بابابی هم تو فکر شغل جدید کنار من ونینی هست انشالاه که درست میشه مامانی تا حالا که خوش قدم بودی برامون قربون قدمت بشم عزیزم که روزها داره سپری میشه و ما به دیدارت نزدیک میشیم  نفسمی عزیزم ...
23 دی 1390

اتاق نی نی گل

سلام عزیز دلم مامانی دیگه خریدای شما داره تموم میشه کم کم داریم اتاق نی نی گل رو درست میکنیم دیگه وسایل مامان خانوم از اتاق بیرون ریخته شد و بابایی گفت یه جایی برای اینا پیدا کن اشکالی نداره منم گذاشتم تو اتاق خواب خودمون و چهره اتاق خواب تغییر کرد اشکالی نداره عزیزم اینا همش بخاطر این هست که اتاق نی نی گلم خوشگل باشه بعد از خالی شدن اتاق سرویس خوابت رو گذاشتیم و دونه دونه لباس ها عروسک ها ووسایل بهداشتی رو جا دادیم خیلی خوشگله مامانی انشالاه عکس همش رو میزارم تو وبلاگت ... مامانی هر روز و هر شب میرم  تو اتاقت چند بار چند بار همه چیز رو چک میکنم و نمیدونی چقدر خوشحال وبیقرار روزی که خودتم تو اتاقت باشی ...
12 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معراج می باشد