هدیه

سلام عزیز دلم

با تمام وجود دوستت دارم

مامانی خوب من هنوز ازت خبری ندارم وعاشقانه مشتاقم که صورت ماهت رو ببینم و صدای قلبت رو بشنوم

مامانی من از اینکه تو یه هدیه الهی هستی مطمئنم چون از صمیم قلبم از خدا خواستم و خداهم توی ماه مبارکش به من هدیه داد .

مامانی ببخشید واسه اتفاق ٥شنبه خیلی دارم اذیت میشم اخه من اینجوری نبودم .صبح برای ازمایش رفتیم ازمایشگاه با مامانی  وقتی نوبتم شد و ازم خون گرفت رفتم اونطرف نشستم حالم بد شد اصلا نفهمیدم چی شد از روی صندلی افتاده بودم پایین وپیشانیم خورده بود به زمین وبه اندازه یه گردو اومده بود بالا مامانی هم که خیلی ترسیده بود منو بلند کرد و اصلا خانومای اونجا کمکش نکرده بودن ... اخه تو این دنبایی که دیگه ادما برای هم مهم نیستن من برا چی اصرار داشتم تا تو رو بیارم ولی نمیشه که من هم به همدم نیاز داشتم و قول میدم تنهات نزارم و تو هم با من باش

فقط یکیشون اومد و گفت باید همیشه بخوابی و ازمایش بدی فشارت افتاده اخه شما نباید به خانومای باردار تذکر بدید که میشه خوابید ونمونه گرفت خلاصه روز خیلی بدی بود

ولی من خدا رو شکر میکنم که برای نی نی نازم اتفاقی نیافتاد اخه همون حالتیو داشتم که روزای دیگه داشتم اتفاقی نیافتاد برام .بابایی هم که تهرانه وقتی فهمید خیلی عصبانی شده بود تا جایی که میخواست بیاد میگفت  دیگه نمیرم ولی مامانی اگه بخواد نره خیلی ضرر میکنه کاریش نمیشه کرد خدا مواظبمونه و مطمئنم که تا اخر صحیح و سالم برام میمونی اخه هدیه ای دیگه اونم از کی از خدای مهربون