نفسم اومد
سلام مامانی قربونت برم میدونی چقدر دوست دارم که به حرفم گوش دادی از خدا خواستی زود نوبتت بشه فدات شم میدونی امروز وقتی فهمیدم اومدی زنگ زدم به بابایی و گریه میکردم البته دلم میخواست یه جور دیگه بهش بگم ولی نشد نتونستم این خبر خوش رو ازش دریغ کنم اخه اون تهرانه و زود قطع کردم بعد که بهش زنگ زدم گفت خیلی خوشحالم کردی و بلاخره امروز منم گریه انداختی خوشحالم دوست دارم .
پس ببین که بخاطر اومدنت چقدر خوشحال شدیم دوستت دارییییمممم/
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی