دوباره مامانی و معراج و امتحان
سلام مامانی
این روزها کمتر میتونم برات بنویسم چون مامانی امتحان داره چه امتحاناتی بشه با یه نی نی شیطونون چه جوری اخه درس بخونم روزها با نینی یا خونه رو باید مرتب کنم یا غذا درست کنم یا بازی کنم واقعا که خدا باید کمکم کنه شبم کی نی نی خوابید با خستگی خودم باید بشینم درس بخونم ولی اشکال نداره انشالاه پاس میشم امین
خوب حالا از شیطونی های معراج خان بگم
حالا که میخوام بنویسم با خودم فکر میکنم کدوم شیطونی اخه بچه اگه این بازی و شیطنت نکنه که بچه نیست
اقتضای بچه بودن شیطنته اما خوب خراب کاری هم میکنه فدای سرت عزیزم درسته که مامانی عصبانی میشه اخه مشغله ذهنی زیادی دارم باید منو ببخشی قربونت بشم معراجم با اینکه تو شرایط سختی زندگی میکنی اما پسر خوبی هستی ازت میخوام مامان وبابایی رو ببخشی گفتم شرایط سخت اخه وقتی که به اصفهان که خونه مامانی میروی خیلی بهت خوش میگذره و دوست نداری از اونجا بری اما بخاطر شغل بابایی باید بیایم تهران و تنها زندگی کنیم بخاطر همین وقتی میایم خونمون معراج ناراحته ومن هم از این قضیه ناراحتم ولی هیچ کاری نمیتونم انجام بدم انشالاه درست میشه