معراجمعراج، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

معراج

امتحان و مسافرت

من اومدم... مامانی بعد از گذروندن این روزهای سخت امتحاناتم اومدم معراج مامان هم داره کم کم بزرگ میشه و برای خودش مردی شده قربونش برم که انقدر خوش اخلاقه و همه با اخلاق خوبش میشناسنش با خنده های خوشگلش که به اشنا وغریبه میکنه خلاصه پسرمون اقاست.... خوب مامانی وقتی که از اصفهان اومدیم با وجود خستگی امتحانات برامون مهمون اومد تازه خونه ما هم تصمیم گرفتند که به شمال بروند به ویلای خودشون و از ما هم خواستند که باهاشون برویم خلاصه بااین همه خستگی به شمال رفتیم ولی بیشتر به خاطر بابایی چون تنها بود این چند وقت وبه یک مسافرت نیاز داشت ولی در کل خوش گذشت.... ...
26 خرداد 1392

14ماهگی

سلام مامانی نی نی خاله فاطی دوست مامانی به دنیا امد و اسمش نگاره یه نی نی کوچولو به جمع نی نی ها اضافه شد     نگار جان تولدت مبارک حدود ١٠روز بود که به اصفهان رفتیم خونه مامانی وکلی خوش گذشت ولی بابایی تهران بود ودلتنگ ماشده بود وبلاخره اومد دنبالمون و به خونمون برگشتیم  چقدر به مامان وبابایی ودایی مجید عادت کرده بود همشون رو صدا میکردی و با تلفن هم با بابایی حرف میزدی وکلمه هایی مثل توو یعنی توپ  دا یعنی دایی وجوجو و...رو میگفتی اتل متل توتوله ولی لی حوضک و ببعی میگه به به رو همراه با مامانی تکرار میکنی وبازی میکنی این روزها خیلی با نمک شدی عزیزم با توپت بایه اعتماد به نفسی بازی میکنی ک...
28 ارديبهشت 1392

13ماهگی معراج وقدم های زیبایش

مامانی قربون قدم های کوچولوت برم که داری راه میری باهاشون وتاتی تاتی میکنی ولی خوب اینم بگم که باچند تا قدم میخوری زمین و دوباره تلاش میکنی بله همه ی ما به همین شکل راه رفتن رو یادگرفتیم 2/2تولد مامانی بود وبا بابایی شب رو بیرون گذروندیم ومعراجم کلی بازی کرد و کلی خسته شد این روزها خیلی مهمون داشتیم همه فامیل به خونمون میومدند واقا معراجم هم بازی میکرد وهم خسته میشد وفقط میخواست بغل مامنش باشه و پیش هیچ کسی نمیرفت حتی بابایی و منم واقعا خسته میشدم ولی خوب اشکال نداره همه بچه ها همین طور هستند ...
9 ارديبهشت 1392

تولدت مبارک

تولدت مبارک منو ببخش نتونستم روز تولدت برات بنویسم چون برای تدارک تولدت سرم شلوغ بود مبارکت باشه عزیزم بگذریم ١سال با معراج عزیزم سپری شد یعنی ١سال پسر کوچولوی ما زندگی ما را معنی داده وحالا از خدا شاکرم که معراج رابه ما بخشید و ما با تمام وجود ازش نگهداری میکنیم وبا تمام وجود عاشقش هستیم عیدت مبارک مامانی ما برای عید به اصفهان رفتیم وحدودا ٢٠ روز رو با مامانی وبابایی ودایی مجید بودیم وخیلی هم خوش گذشت البته که حدودا ١٠ روزش رو بابایی واقا معراج سرما خوردند ولی در کل بد نبود انشاالاه که تمام نی نی ها همیشه سالم باشند در زیر سایه بابایی ومامانی امین... ...
28 فروردين 1392

معراج11ماهه

مامانی قبل از هر چیزی ١١ماهگیت رو بهت تبریک میگم چقدر زود گذشت وچقدر زیباست لحظات با تو بودن اقا معراج برا خودش مردی شده و دیگه غذای خانواده رو هم میخوره وشیطونی های اقا معراجم بزرگ شده  حالا دیگه وارد ١٢ ماهگی شدی عزیزم یعنی داری ١ساله میشی وای خدایا شکرت که ما را کمک کردی که قادر به بزرگ کردن معراج باشیم البته خیلی کارای دیگه هم داریم ولی تا اینجا از خدا شاکریم خدایا به تمام مامان هایی که منتظر نینی هستند یه نی نی نانازی ببخش اینم اقا معراج با امیر حسین پسر عموقاسم(البته پسر دایی بابایی) ...
30 بهمن 1391

تنهایی

مامانی این روزها خیلی تنهاییم بخاطر اینکه بابایی از صبح تاشب سر کاره ومامانی ومعراج جونش باهم دیگه روزها رو سپری میکنند ولی در عوض بابایی که از سر کار برمیگرده خستگیش با بغل کردنه معراج جان درمیکنه انشاالاه بابایی وهمه بابایی هایی که برای به تحقق بخشید ارزوهای نی نی هاشون سخت کار میکنند سالم وتندرست باشند امیین... عزیزم عید داره نزدیک میشه یعنی مامانی باید برای تولد پسرش اماده بشه اخه اقا معراج٢٤ گلش اسفند به دنیا امده پارسال همین وقتا اخرین ماه هایی بود که تو شکم مامانی بودی و وقتی به دنیا امدی دنیای مارو دگرگون کردی وشادی و امید رو به مابخشیدی دوستت دارم مامانی ...
21 بهمن 1391

خسته نباشی معراجم

سلام مامانی بلاخره امدم بعد از این چند وقتی که همش درگیر امتحاناتم بودم به امید خدا انگار که تموم شد ولی خیلی ناراحتم برای معراجم که چقدر تنها بود وباید منتظر مامانش بود تا از راه برسه وبهش شیر بده اخه اقا معراج ما شیرخشک دوست نداره و خودشو با غذاهای دیگه سرگرم میکنه تا مامانش بیاد خوب ما رفته بودیم اصفهان خونه مامان جونم و معراج هم پیش مامان بزرگش بود ولی اصلا بهمون خوش نگذشت چون که همش درگیرامتحان ودرس بودم وبه هیچ چیزی نرسیدم یعنی برای معراج وقت نداشتم تا بیرون ببرمش یا باهاش بازی کنم شرمنده انشالاه جبران میکنم معراجم خیلی دووووووست دارررررررررم اینم شاهکار دایی مجید که برای معراج٢تا داداشی اورده ...
11 بهمن 1391

بدون عنوان

مامانی چند وقته برات ننوشته بودم اخه مامانی با دایی مجید خونمون بودند برای شب یلدا امده بودند که کنار هم باشیم خیلی خوش گذشت به همراه انها به مهمونی رفتیم وشب یلدا رو با فامیل گذروندیم وحالا از شیطونیهای معراج بگم که حد نداره این روزها خیلی شیطون شده ومنم خیلی عصبی شدم بخاطر درسام خدایا خودت کمکم کن اصلا نمیشه با بچه یا باید به بچه برسی و یا درستو بخونی قابل توجه مامان های دانشجو اصلا این اشتباه من رو شما انجام ندید خدا را شکر میکنم که خودش صبر وتوان به من داده که هم درس بخونم و هم به معراجم برسم راستی عکس معراج با قلش رو ببنید
3 دی 1391

معراج و18واحد مامانی

مامان جون سلام میخوام از شبهایی بگم که معراج به سختی میخوابه ومامنش تازه وقت میکنه درساشو بخونه چه درسی میشه واقعا روزهای پر استرسی رو میگذرونم یه عالمه درس نخونده و یه اقا پسر شیطون نازنازی که دلت نمیاد یه زره براش کم بزاری حالا شما بگید من چیکار کنم به درس خوندنم ادامه بدم یا اخه ٣ترم دیگه دارم نمیشه نخونم انشالاه خداکمکم میکنه مثل ترم های گذشته امین و حالا از پسر شیطونم بگم که روزها را در روروک سپری میکنه والبته اگه بیرون از روروک باشه میخواد تمام خونه را به صورت چهاردست وپا بررسی کنه و چه بسیار که به در ودیوار نمیخوره وگریه نمیکنه ومامانش باید چهارچشمی مواظبش باشه اینم عکس معراج با ساراجون نوه عموی بابایی ...
20 آذر 1391

خبر بدین انبار گندم معراج ما دراورده 2تا دندون

با شروع ٩ ماهگی معراج عزیزم ٣تا دندان های کوچک جلو خودشون رو نشون دادند مبارکهههههههههه مامانی قراره برا معراج اش دندونی درست کنه ولی حیف الان از مامانی دوریم چندوقته دیگه میریم پیششون معراجم امیدوارم که تمام دندونات رو به سلامتی بدون هیچ مریضی دربیاری ولی این دندونات که همراه با تب بود خوب شد که بخیر گذشت من خیلی ترسیده بودم اخه هیچ نایی برات نمونده بود وقتی که تو چشمای من نگاه میکردی وگریه میکردی  منم همراه تو گریه میکردم و دلم برا مظلومیتت میسوختش که برا یه دندون کوچولو به این حال افتادی امدن دندان های معراج جون مبارک ...
13 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معراج می باشد