معراجمعراج، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

معراج

18ماهگی

سلام مامانی وای شرمنده که نتونستم بیام برات بنویسم کلا این تابستون تابستون سختی بود و رفت وامد ما به اصفهان زیاد بود و شما هم تا اونجایی که میتونستی شیطنت میکردی البته که هم چنان هم داری ادامه میدی واکسن 18 ماهگیت رو هم زدی بسلامتی اخرین واکسن در دوران طفولیتت بود که تموم شد انشالاه بزرگ شدی خواستی بری مدرسه باید یه واکسن کوچولوی دیگه بزنی  خوب از اقا معراج بگیم که داره برا خودش مردی میشه عاشق سوئیچ ماشین ورانندگی  عاشق شنا واب بازی وعاشق بالا رفتن از هر بلندی وصخره نوردی وعاشق پهلون پنبه عمو پورنگ ولی اقا معراج غذا شو درست نمیخوره واذیت میکنه وزنش خوبه ولی باید بهتر بشه  به امید دیدار دوباره ...
23 مهر 1392

سومین ماه رمضان

سلام مامانی دوباره ماه رمضان اومد این ماه ...ماه برکت ماه مهمانی خدا وماهی ایست که در رحمت خدا به سوی بندگانش باز هست وخدا معراج رو هم در ماه رمضان١٣٩٠به ما بخشید وما از خداوند شاکریم بخاطر این هدیه زیبا انشاالاه که بتوانیم این ماه مبارک را با سربلندی بگذرانیم اخه ما مامانها که شیرخوار داریم نمیتونیم روزه بگیریم ولی باید باکارهای خوب دیگه خودمون رو اصلاح کنیم و از برکات این ماه فیض ببریم خدایا در این ماه عزیز ارت میخوام که هیچ بچه ای مریض نشه وتمام بچه هایی که مریضی دارند شفای کامل بهشون بدی امین... ...
30 تير 1392

امتحان و مسافرت

من اومدم... مامانی بعد از گذروندن این روزهای سخت امتحاناتم اومدم معراج مامان هم داره کم کم بزرگ میشه و برای خودش مردی شده قربونش برم که انقدر خوش اخلاقه و همه با اخلاق خوبش میشناسنش با خنده های خوشگلش که به اشنا وغریبه میکنه خلاصه پسرمون اقاست.... خوب مامانی وقتی که از اصفهان اومدیم با وجود خستگی امتحانات برامون مهمون اومد تازه خونه ما هم تصمیم گرفتند که به شمال بروند به ویلای خودشون و از ما هم خواستند که باهاشون برویم خلاصه بااین همه خستگی به شمال رفتیم ولی بیشتر به خاطر بابایی چون تنها بود این چند وقت وبه یک مسافرت نیاز داشت ولی در کل خوش گذشت.... ...
26 خرداد 1392

14ماهگی

سلام مامانی نی نی خاله فاطی دوست مامانی به دنیا امد و اسمش نگاره یه نی نی کوچولو به جمع نی نی ها اضافه شد     نگار جان تولدت مبارک حدود ١٠روز بود که به اصفهان رفتیم خونه مامانی وکلی خوش گذشت ولی بابایی تهران بود ودلتنگ ماشده بود وبلاخره اومد دنبالمون و به خونمون برگشتیم  چقدر به مامان وبابایی ودایی مجید عادت کرده بود همشون رو صدا میکردی و با تلفن هم با بابایی حرف میزدی وکلمه هایی مثل توو یعنی توپ  دا یعنی دایی وجوجو و...رو میگفتی اتل متل توتوله ولی لی حوضک و ببعی میگه به به رو همراه با مامانی تکرار میکنی وبازی میکنی این روزها خیلی با نمک شدی عزیزم با توپت بایه اعتماد به نفسی بازی میکنی ک...
28 ارديبهشت 1392

13ماهگی معراج وقدم های زیبایش

مامانی قربون قدم های کوچولوت برم که داری راه میری باهاشون وتاتی تاتی میکنی ولی خوب اینم بگم که باچند تا قدم میخوری زمین و دوباره تلاش میکنی بله همه ی ما به همین شکل راه رفتن رو یادگرفتیم 2/2تولد مامانی بود وبا بابایی شب رو بیرون گذروندیم ومعراجم کلی بازی کرد و کلی خسته شد این روزها خیلی مهمون داشتیم همه فامیل به خونمون میومدند واقا معراجم هم بازی میکرد وهم خسته میشد وفقط میخواست بغل مامنش باشه و پیش هیچ کسی نمیرفت حتی بابایی و منم واقعا خسته میشدم ولی خوب اشکال نداره همه بچه ها همین طور هستند ...
9 ارديبهشت 1392

تولدت مبارک

تولدت مبارک منو ببخش نتونستم روز تولدت برات بنویسم چون برای تدارک تولدت سرم شلوغ بود مبارکت باشه عزیزم بگذریم ١سال با معراج عزیزم سپری شد یعنی ١سال پسر کوچولوی ما زندگی ما را معنی داده وحالا از خدا شاکرم که معراج رابه ما بخشید و ما با تمام وجود ازش نگهداری میکنیم وبا تمام وجود عاشقش هستیم عیدت مبارک مامانی ما برای عید به اصفهان رفتیم وحدودا ٢٠ روز رو با مامانی وبابایی ودایی مجید بودیم وخیلی هم خوش گذشت البته که حدودا ١٠ روزش رو بابایی واقا معراج سرما خوردند ولی در کل بد نبود انشاالاه که تمام نی نی ها همیشه سالم باشند در زیر سایه بابایی ومامانی امین... ...
28 فروردين 1392

معراج11ماهه

مامانی قبل از هر چیزی ١١ماهگیت رو بهت تبریک میگم چقدر زود گذشت وچقدر زیباست لحظات با تو بودن اقا معراج برا خودش مردی شده و دیگه غذای خانواده رو هم میخوره وشیطونی های اقا معراجم بزرگ شده  حالا دیگه وارد ١٢ ماهگی شدی عزیزم یعنی داری ١ساله میشی وای خدایا شکرت که ما را کمک کردی که قادر به بزرگ کردن معراج باشیم البته خیلی کارای دیگه هم داریم ولی تا اینجا از خدا شاکریم خدایا به تمام مامان هایی که منتظر نینی هستند یه نی نی نانازی ببخش اینم اقا معراج با امیر حسین پسر عموقاسم(البته پسر دایی بابایی) ...
30 بهمن 1391

تنهایی

مامانی این روزها خیلی تنهاییم بخاطر اینکه بابایی از صبح تاشب سر کاره ومامانی ومعراج جونش باهم دیگه روزها رو سپری میکنند ولی در عوض بابایی که از سر کار برمیگرده خستگیش با بغل کردنه معراج جان درمیکنه انشاالاه بابایی وهمه بابایی هایی که برای به تحقق بخشید ارزوهای نی نی هاشون سخت کار میکنند سالم وتندرست باشند امیین... عزیزم عید داره نزدیک میشه یعنی مامانی باید برای تولد پسرش اماده بشه اخه اقا معراج٢٤ گلش اسفند به دنیا امده پارسال همین وقتا اخرین ماه هایی بود که تو شکم مامانی بودی و وقتی به دنیا امدی دنیای مارو دگرگون کردی وشادی و امید رو به مابخشیدی دوستت دارم مامانی ...
21 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معراج می باشد